آریناآرینا، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره

آرینا کوچولوی ما

آرینا ۱۳ ساله✨️

آرینا و تعابیر عجیب

آرینایی وقتی به شیب های تند خیابون و سرازیری و سراشیببهای پلها می رسیم میگه آخ جونمی موج بزرگ! وقتی میخواد بگه تو تا چیز شبیه هم هستند میگه: مامانی اینها رو مث - شبیه همن ! وای غش میکنم از خنده وقتی به تی و هواکش که هیچ ربطی به هم ندارند میگه پکیج! آرینا: مامانی گواهینامه رانندگی میدونی چیه؟ من: نه چیه؟ آرینا: یه چیزیه که کسایی که رانندگی بلد نیستن از رووش نگا میکنن و رانندگی میکنن!   فدای خودتو و تعبیرات بشم الهی. ...
28 خرداد 1392

آرینا و ماژیک پفی

امروز خاله یاسی برای آرینا ماژیک پفی آورد. خیلی ماژیک های جالبیه. عصر که یاسی رفت، آرینا گفت مامانی این رنگ صورتیش نمی کشه. من هم هر چی سعی کردم دیدم چیزی ازش در نمیاد. سر ماژیک گرفته بود آن را باز کردم کمی بیشتر فشار دادم یکهو جوهر پاشید به سقف! آرینا که از خنده ریسه می رفت. به شوخی بهش گفتم وای وای به کسی نگی ها. اون هم کلی خندید و تا باباییش از در اومد تو، فوری با خنده بهش گفت و سقف نشونش داد. کلی خندیدیم ولی یه رنگ و نقاشی افتاد گردنمون که به خنده های از ته دل آرینا می ارزد. ...
26 خرداد 1392

آرینا و ترسیدن

دیشب رفته بودیم خونه باباجی تا براشون شام درست کنیم و پیششون باشیم و ببینیمشون. بعد از شام من داشتم ظرفها رو میشستم و بابایی و باباجی هم تلویزیون می دیدن. آرینا هم رفته بود تو اتاقش تا اسباب بازی برای خودش بیاره که یکدفعه دیدم دوید تو هال و از ترس نمی تونه حرف بزنه و همین طور از شدت گریه نفسش بند اومده بود. وحشت کردم ازش پرسیدم چی شده؟ بعد از اینکه نفسش برگشت با جیغ و گریه گفت مامانی تو اتاق سوسکه. من داشتم شاخ در می آوردم آخه قبلا هم سوسک دیده بود ولی اصلا نترسیده بود. گفتم از رو پات رد شده گفت نه رو دیواره. تو بغلم بردمش تو اتاق تا سوسک رو نشونم بده ولی اول که با گریه گفت م...
24 خرداد 1392

برای آرینای مامان

بی خیال نداشته هایت ... بی خیال دلتنگی هایت ...  بی خیال هر چه که خیالت را نا آرام میکند  ...   به من بگو تمام دلتنگیهایت را .... حالا عمیق نفس بکش ...  عمیق عشق را ...  زندگی را ...  بودن را ... بچش ... ببین ... لمس کن  و با تک تک سلولهایت فریاد بزن " معبود من شکر که مرا جان بخشیدی " یادت باشه دخترم نازم همیشه خدارو برای همه داشتن ها و نداشتنهایت شکر کنی. ...
23 خرداد 1392

دلنوشته برای آرینا

زندگی اوج رسیدن به فردایست ، که تو به آن امید داری ! برای تو خواهم نوشت. تو که تمام شیرینی و شادی من در زندگی هستی . آرینای عزیزم مینویسم با عشق برایت تا روزی که خودت بتوانی این نوشته ها را ادامه دهی و مجموعه ای شود به نام  گنجینه ای از خاطرات آرینا. ...
23 خرداد 1392

یه نکته جالب در مورد هوش!

رشد تکلم کودک ، رابطه ی مستقیمی با میزان هوش وی دارد. مطالعات انجام شده ، رشد سریع تر تکلم و خزانه ی غنی واژگان را در کودکان تیزهوش نشان داده اند. اهمیت این امر به قدری است که می توان گفت همبستگی بین هوش کودکان و میزان رشد تکلم ایشان حتی بیشتر از همبستگی بین سن زمان و قدرت تکلم است. ...
22 خرداد 1392

شب بخیر کوچولو

گنجشك، لالا سنجاب،‌ لالا آمد دوباره مهتاب، لالا لالا،‌ لالايي، لالا، لالايي لالا،‌ لالايي، لالا، لالايي گل زود خوابيد مثل هميشه قورباغه، ساكت خوابيده بيشه لالا،‌ لالايي، لالا، لالايي لالا،‌ لالايي، لالا، لالايي جنگل، لالالا بركه، لالالا شب بر همه خوش تا صبحِ فردا لالا،‌ لالايي، لالا، لالايي لالا،‌ لالايي، لالا، لالايي ...
22 خرداد 1392

آرینا و پارکینگ بازی

اکثر شبها آرینایی با لگوهاش یه پارکینگ بزرگ درست میکنه و تمام ماشینهایی رو که داره توش پارک میکنه.هر ماشینی مدل  خاصی داره مثلا یه ماشین قرمز داره که خیلی شیکه هم درهاش باز میشه هم کاپوتش و یه آنتن هم داره اسمش رو گذاشته مزدا 3. یه ماشین شاسی بلند داره که اسمش رو گذاشته IX55 و یه تاکسی داره که سمنده همین طور اتوبوس و کلی ماشین دیگه همه رو از پارکینگ میبره بیرون. ترافیک درست میکنه. باز برمیگردن به پارکینگ و کلی سرگرمه. هر وقت فرصت شد عکس از پارکینگ بازی میگذارم. ...
22 خرداد 1392

آرینا و عکسهای شمال

همه جا دوربین رو با خودم بردم تا تمام لحظات رو براش ثبت نکنم. ولی یه روز که برای بار سوم رفته بودیم پارک جنگلی گفتم دیگه عکس بسه و دوربین رو نبردم. ولی اونجا یه پارک کوچیک بازی پیدا کردیم که آرینا قطار و هواپیما سوار شد و کلی کیف کرد. اینم عکسها آرینا در پارک جنگلی با گاو گاویها آرینا کلی تاب بازی کرد چون کسی تو نوبت نبود که مجبور بشه زود پیاده بشه این هم آرینایی با سه چرخه معروف مامان فدای خنده هات عسلی طلا قربونت برم. از موجها فرار میکنی! آرینا و شن بازی این بلوز رو هم خودش از Big C انتخاب کرده.آرینای خوش سلیقه. ...
19 خرداد 1392

آرینا و آریسا

ما چند روز تعطیلی آرینا  رو بردیم شمال. تا یه کم آب و هوا عوض کنه. جا تون خالی خیلی خوش گذشت. هوا عالی بود خنک خنک. آرینا هم روابطش با آریسا بهتر شده بود با هم سه چرخه سواری می کردند. مامان بازی چیزی که آرینا هیچ وقت ازش استقبال نمی کرد و کلی بازی دیگه. فکر کنم به خاطر پارکه که هر روز میبرمش و  کم کم داره بازی با بچه ها رو یاد میگیره. خدا رو شکر دخترم داناتر شده.   ...
18 خرداد 1392